سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آتشی که بر پا شد

نوشته شده توسط:   سوما آریایی  

سه شنبه 85 اسفند 15  11:33 صبح

آریانیسم

زیباترین واژه ای که شنیده ام.همه میدانیم که آریاییها در شمال فلات ایران زندگی میکردند.از دست یک قوم وحشی به نام«دیو» به فلات ایران کوچ کردند.فرهنگ آنها آنقدر بالا بود که فرهنگ بومیان را هضم کردند.گرچه ایران قدمت چین و مصر را نداشت اما خیلی زود از آنان پیشی گرفت(اگر کسی قبول ندارد فورا به یک کلینیک بیماریهای روانی مراجعه کند).ایرانیان در طول تاریخ دو پیامبر به نامهای «مهاباد» و «زرتشت»را به خود دیدند عین این بنی اسراییلیها نبودند که خدا برای آدم کردنشان از ابراهیم (ع) تا عیسی(ع) را فرستاد اما دریغ از یکی(شاید قرار است معجزه ای شود٬الله اعلم)در مورد اسلام نیز چنین است٬خانواده ای از تبار نور در جایی باید ظهور میکردکه خود یک معجزه باشد٬عربستان چنین جایی بود و خدا مشتی وحشی سوسمارخور را به واسطه اسلام عزت داد.آن زمان که اروپایها همدیگر را میخوردند٬پندار نیک٬گفتار نیک٬کردار نیک تعلیمات ایرانیان بود.

در زمان امام علی(ع) دانشگاه جندی شاپور در ایران از ایشان برای استادی دعوت کرد.ایشان به علت سیاسی قبول نکردند که در عوض اشکها و گلایه هایشان را در چاه می ریختند.خدمات ایرانیان به اسلام بیش از خود اعراب بوده٬به دلایل گفته شده.

محمد(ص)می فرماید:اگر علم در ثریا باشد همانا مردمانی از پارس در آنجا هستند.و یا:اگر آن چیزی که سلمان میدانست ابوذر میدانست کافر میشد.

چه قبل و چه بعد از اسلام همواره ایرانیانی بوده اند کهحفظ آبرو کنند(البته نژاد ایرانی نخاله هم دارد ازجمله سیاسیون پول پرست):

کورش کبیر:مظهر عدالت و دادخواهی و احترام به ادیان بوده که عده ای اورا به مقام پیامبری رساندند٬گویند IQ او ۱۸۰ بوده. منشور حقوق بشر او که در سازمان ملل موجود میباشد دلیلی بر این مدعاست.

باربد:موسیقیدان دوره ساسانی٬سازش بربط بوده که گویند روزی یک آهنگ میساخته.

خیام:تنها ریاضیدان تاریخ است که مسایل و حل آنها در کتابش از خودش است٬رباعیات او نشان از روح بلند او دارد.

ابوریحان بیرونی که تا آخرین لحظه عمر مشغول تحصیل علم بود٬جاذبه زمین و ارتباط اقیانوسها از کشفیات اوست که بی شرمانه به دیگران نسبت دادند.

بگذریم..........ایرانیان هیچگاه مهرورزی به مام میهن را از یاد نبردند.این ضرب المثلها دلیلی بر این مدعاست:

هنر نزد ایرانیان است و بس.

شاهنامه آخرش خوش است(آخر شاهنامه چیزی نیست جز پیروزی اعراب بر ایرانیان).

که خود حکیم ابوالقاسم فردوسی می فرماید:

زشیر شتر خوردن وسوسمار

                           عرب را به جایی رسیده است کار

که چرخ کیانی کند آرزو

                                    تفو بر تو ای چرخ گردون تفو

 خلاصه مطلب اینکه کار ما جوانان است که ایرانی ازنو بسازیم که عزت و جلال خود را باز یابد.

   زنده باد پرشیا


 

نوشته شده توسط:   سوما آریایی  

سه شنبه 85 اسفند 15  11:31 صبح

لحظه دیدار

لحظه دیدار نزدیک است.وشاید هم نیست.اما بدون شک اتفاق خواهد افتاد.

شیرمردی با عمر نوح(ع)٬با پیرهن ابراهیم(ع)٬با عصای موسی(ع)٬دستان عیسی(ع)٬چهره ماه محمد(ص)٬قلب پاک مادرش زهرا(س)٬با علم و رشادت وذوالفقار علی(ع)٬ صبر و شکیبایی حسن(ع)و مظلومیت و ذوالجناح حسین(ع) خواهد آمد.

وچه زیباست برای ما که ایرانی هستیم....آخر خون ایرانی در رگهای او جاری است. مادر جدش ٬زین العابدین٬همسر حسین(ع)٬ پادشاه جوانان اهل بهشت است....

فقط خدا میداند کی می آید.اگر بیاید تنها نیست.همان مسیح که به خطا گفتند به صلیب کشیده شد٬در کنار اوست و خضرنبی(ع)و ۳۱۳یار عاشق...

لحظه دیدار من کجا هستم؟

                        اگر هستم چه میکنم؟

                                                      آیا او را میبینم؟

لحظه دیدار چه لحظه با شکوهی است.برای آن لحظه دل توی دلم نیست.کاش آن لحظه را ببینم.

آه...اگر لحظه دیدار بامن لب به سخن بگشاید٬چه خواهد گفت؟

     تپش...

                   ...تپش...

                              ...تپش...

فکرش دلم را می لرزاند.آخر غرق گناهم.آیا لیاقت لحظه دیدار را دارم؟نمی دانم...

اما شنیده ام٬آنان که عشق او وخاندانش را در دل دارند٬زیر سایه مهر او و صد البته پروردگارش قرار دارند.

                          یعنی من هم؟...

خدایا...وقتی به لحظه دیدار  می اندیشم تازه معنی شیرین امید و رهایی را درک میکنم.

صبح جمعه است.نگاهی به پنجره میکنم.حرم علی ابن موسی الرضا(ع) از دور پیداست.خورشید از فکر حضور او از شرم سرخ شده است.

ومن رو به آینه ای که در اتاقم است میکنم٬برق امید در چشمانم موج می زند و دعایی بر لبم.

  لحظه دیدار نزدیک است...

           لحظه دیدار نزدیک است...

          لحظه دیدار نزدیک است...

                                              تقدیم به او که می آید

                         «برداشت آزادی از شعر لحظه دیدار مهدی اخوان ثالث.نوشته شده در مشهد،روبروی حرم امام رضا(ع)»


 
<   <<   6      
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
شنبه 103 اردیبهشت 15
امروز:   11 بازدید
دیروز:   14  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
آتشی که بر پا شد
سوما آریایی
پسرکی دیوانه که سالهاست 5 سالشه.مادرم میگه:«بچه...هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته...این همه سال پسرمی،ولی انگار که هیچ نمیشناسمت» بگذریم...8 ماهگی به دنیا اومدم،هشت ماهم نبود که راه رفتم و توی 3.5 سالگی هم خوندن و نوشتن رو میدونستم.بهره هوشی ام هم 128 هست.خوشبختانه و یا بدبختانه هیپنوتیزم هم نمیشم. بیشتر زندگیمو خوندم و بیشتر از اون نوشتم.چه داستان،چه چامه(شعر)،چه ترانه،چه ویراستاری و چه ترزبان(ترجمه)...هتا(حتی)زمان نادانی و کانایی(جهالت) و جوانی نمایشنامه نوشتم و گاه کارگردانی کردم. تنها چیزی که میتونم درباره خودم بگم اینه که دیوونه زنجیری میهن زیبایم«ایران»هستم...همین و بس...
لوگوی خودم
آتشی که بر پا شد
اوقات شرعی
حضور و غیاب
لینک دوستان
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com