سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آتشی که بر پا شد

نوشته شده توسط:   سوما آریایی  

سه شنبه 85 اسفند 15  1:42 عصر

ظهر 31 شهریور سال 59 هواپیماهای جنگنده عراقی،شهرهای غربی و بخشی از فرودگاه«مهرآباد»رو بمبارون کردن و با این عملشون رسما اعلام کردن:«ما میخوایم با شما بجنگیم».عراقیها از این عملیاتشون،کلی خرکیف میشن و از اینکه با نامردی تونسته بودن به ایران بیان و برگردن با دمشون گردو میشکستن.اما این خوشحالی به 24 ساعت نکشید.اول مهر،نیروی هوایی ایران،برای اینکه نشون بده که با بد کسی در افتادن،ضربه شستی نشون اون بعثیهای سوسمارخور نشون داد که مو به هیکل خیکی شون سیخ شد.بیش از 140 هواپیمای جنگنده که اکثر خلبانهای اونا قبل از انقلاب در آمریکا و اسراییل آموزش دیده بودن،رفتن و جد و آباد عراقیها رو با هم پیوند دادن.این هواپیماها همه چیزای جنگی که توی عراق بود،نیست و نابود میکنن و به ایران عزیز برمیگردن.توی این عملیات،خلبانها و فرماندهان نیروی هوایی ایران،به دنیا نشون دادن که بلدن بی نظیرترین عملیات هوایی تاریخ رو از نظر تعداد هواپیماها،بعد از جنگ دوم جهانی انجام بدن.

عراقیها هم مغزهای یه مثقالی شونو به کار انداختن و پس از چند ماه جر دادن خودشون،به این نتیجه رسیدن که باید هواپیما و تجهیزات مهم جنگی رو در دورترین نقطه از مرز ایران و عراق(یعنی نزدیکیهای مرز عراق و اردن)قایم کنن.عراقیها از «شوروی»کلی هواپیما و تجهیزات جنگی خریدن و با چیزای باقیمونده در مجموعه پایگاهی به نام«H3»(چون جمعا سه پایگاه در کنار هم بود).بالاخره قارقارکهای مامانی عراقی رو در یکی از این پایگاهها به نام«الولید»پنهون میکنن و تا«عقابهای تیزپرواز ایران زمین»بی خیال شکار اونا بشن.اما غافل از اینکه ایرانیها میخوان به دنیا نشون بدن که علاوه بر تعداد هواپیما،بلدن از لحاظ استراتژیک هم بی نظیرترین عملیات هوایی تاریخ رو انجام بدن.(تموم مدتی که این مقاله رو مینوشتم،الماسهای شوق توی چشمهام میرقصیدن و قلبم با چنان شور و افتخاری می تپید که کم نظیر بود.)

برای ما ایرانیها چیزی به نام«نشد»وجود نداره.اگه کمی امکانات داشته باشیم،مثل سوسولهای غربی نیستیم که اینقدر پز میدن.به همین منظور بر و بچز نیروی هوایی تصمیم گرفتن که یه بار دیگه پوز بعثیها رو به خاک بمالونن.نیروی هوایی ایران تصمیم گرفت که پایگاه الولید بفرسته هوا،تا از این به بعد عراقیها،اضافی تناول نکنن.

انجام این عملیات چند تا مشکل بزرگ داشت.اول از همه این بود که در کوتاه ترین مسیر از مرز ایران و عراق، 700 کیلومتر تا«H3»راه بود و اگه از این راه میرفتن،مطمئنا رادارهای قوی عراقی اونا رو شناسایی میکردن و بعدشم که معلوم بود.جدای اینا، دوری راه برای جنگنده های ایرانی،کمبود سوخت رو هم به همراه داشت.مغز ایرانی به کار افتاد،تنها راه حل استفاده از یه هواپیمای«بوئینگ»به عنوان سوخت رسان بود.یه مشکل دیگه این بود که بوئینگ یه هواپیمای مسافربریه که نه قدرت مانور بالا داره و نه قدرت دفاع از خودشو.این هواپیما باید هم در رفت و هم در برگشت عملیات، سوخت رسانی میکرد.اگه عراقیها از وظیفه بوئینگ بویی میبردن،حتما اونو میزدن.در ابتدای طرح این عملیات،روی کاغذ عملیات متوقف شد.اما خوب یادتان باشه:

«ما ایرانی هستیم و در هیچ عرصه ای برای ما نمیشود وجود ندارد»

حالا دیگه عید هم شده بود و وقت اون بود که مرحله اول عملیات،انجام بشه.8 فانتوم از پایگاه همدان به فرودگاهی در ارومیه رفتن.پایگاه«نوژه»پایگاهی بود که طرح عملیات در اونجا کلید خورد،عملیاتی که هیچ چیزش عاقلانه به نظر نمیرسید.اما باز هم میگم:«ایرانی میتونه...»

فردای اون روز،فانتومها به 4 گروه 2 تایی تقسیم شدن و راهی منطقه مرزی عراق و ترکیه میشن.چند ساعت قبل از این پرواز،بوئینگ 707 هواپیمای ملی ایران،بدون مسافر از فرودگاه شهر«لارنکا»(شهری در قبرس)بلند میشه که به ظاهر به تهران برگرده،ولی در میانه راه،مثلا گم میشه.حالا بهتره از فانتومها یه خبری بگیریم...اون 8 فانتوم،واسه اینکه توسط رادار شناسایی نشن،در ارتفاع 20 متری زمین،بین کوههای منطقه کردستان عراق جلو میرن.مرزداران عراقی و ترکیه ای فکر میکنن که این هواپیماها مال کشورهای طرف مقابله،واسه همین سرجاشون لم میدن.همزمان با این عملیات،چند جنگنده ایرانی برای پرت کردن حواس عراقیها و اینکه اون 8 فانتوم، کارشونو با خیال راحت انجام بدن،در منطقه مرزی ایلام ویراژ میدن.با این کار رادارها و پدافندهای عراقی مشغول مانور و هنرنمایی جنگنده های ایرانی میشن و فانتومها به سمت«H3»میرن.

فانتومها در زمانی از پیش تعیین شده،با بوئینگ ملاقات و سوخت گیری میکنن.بوئینگ مدام با فرودگاههای«لارنکا»و«آنکارا»(آنکارا پایتخت ترکیه است)تماس میگیره و اعلام میکنه که مسیرش رو گم کرده و دنبال یه مسیر درست میگرده.فانتومها پس از سوختگیری به سمت«H3»میرن و بوئینگ هم تا برگشتن فانتومها همون ورا چرخ میزنه،تا دوباره،فانتومها برای برگشتن به ایران عزیز،سوخت گیری کنن.

سربازایی که تونسته بودن از جنگ ایران و عراق،جون سالم به در ببرن و از افتخار به درک واصل شدن به دست ایرانیها محروم شدن،توی سایه لم داده بودن و به ریش همه اونایی که میجنگیدن،میخندیدن.8 فانتوم پس از پیمودن 1500 کیلومتر،در افق ظاهر میشن و شروع میکنن به اوج گرفتن.«H3»فقط یه پارکینگ هواپیمای جنگی بود و تقریبا خالی از هر جنگنده ای بود.سربازای بعثی فانتومها رو دیدن.

فکرشو بکنین...جاسم با زیرپوش سفید از دستشویی اومده بیرون و داره زیپ شلوارشو میبنده.هواپیماها رو میبینه و واسشون دست تکون میده.فانتومها صفیرکشون میان و دست خیس جاسم که تازه رفته بود دستشویی رو با انفجار خشک میکنن.چشم همه از حدقه در میاد که اینا از کجا اومدن.فانتومها به 4 دسته 2 تایی تقسیم میشن و چرت پایگاه الولید رو پاره میکنن.فانتومها همه بمب افکنها، «میگ»های 23،«سوخو»های 30،«تییو»های16 و 22 رو به خاکستر تبدیل میکنن. گروه دوم تجهیزات راداری رو نابود میکنن.جنگنده های ایرانی«H3»رو شخم میزنن. داس مرگ به جون عراقیها می اندازن و افتخار مرگ به دست«عقابهای تیزپرواز ایران زمین»رو به اونا اعطا میکنن.هر 8 فانتوم،بعد از انهدام کامل تجهیزات عراقیها،صحیح و سالم از همون مسیری که اومده بودن برمیگردن.حالا دیگه نوبت بوئینگ 707 ایرانه که وظیفه شو انجام بده.فانتومها در همون نقطه قبلی سوخت گیری میکنن و باز هم روی نوار مرزی عراق و ترکیه و با ارتفاع20 متری،به ایران عزیز برمیگردن.

بوئینگ وظیفه شو خوب انجام داد و به فرودگاه آنکارا اعلام میکنه که مسیرش رو پیدا کرده و خوش و خرم از طریق خاک ترکیه وارد تهران میشه.از دوباره جنگنده های ایرانی سر مرز ایران و عراق،ویراژ میدن که حواس اونا رو پرت کنن.در نزدیکی مرز ایران یکی از فانتومها به وسیله پدافند عراقیها،مورد هدف قرار میگیره.به طوری که نمیتونه خودش رو به پایگاه اصلی برسونه.واسه همین در شرایطی کاملا نامتعادل روی یه جاده اتوموبیل رو در جنوب آذربایجان غربی فرود میاد.تا اختتامیه این عملیات پیچیده،با یه شاهکاری در فرود،کامل بشه.

حالا بشنوید از عراقیها...اونا تا خبر رو میشنون.فکر میکنن از اون دروغهای اول آوریله(یه چیزی مثل دروغ سیزده خودمون که با اول آوریل مقارنه).ولی وقتی که میفهمن دروغ نیست،بند میکنن به اسراییلیها،که کار شماست.چون در جنگ سال 1967 با اعراب فرودگاههای ما رو بمباران کردین.وقتی متوجه میشن که اونا بی خبرن،تازه شستشون خبردار میشه که کار ایرانیهاست و ایرانیها بودن که اونا رو به خاک سیاه نشوندن.

به این ترتیب،پیچیده ترین عملیات هوایی تاریخ جهان،به وسیله«شیران بیشه ایران زمین»رقم خورد.


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
شنبه 103 اردیبهشت 15
امروز:   16 بازدید
دیروز:   14  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
آتشی که بر پا شد
سوما آریایی
پسرکی دیوانه که سالهاست 5 سالشه.مادرم میگه:«بچه...هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته...این همه سال پسرمی،ولی انگار که هیچ نمیشناسمت» بگذریم...8 ماهگی به دنیا اومدم،هشت ماهم نبود که راه رفتم و توی 3.5 سالگی هم خوندن و نوشتن رو میدونستم.بهره هوشی ام هم 128 هست.خوشبختانه و یا بدبختانه هیپنوتیزم هم نمیشم. بیشتر زندگیمو خوندم و بیشتر از اون نوشتم.چه داستان،چه چامه(شعر)،چه ترانه،چه ویراستاری و چه ترزبان(ترجمه)...هتا(حتی)زمان نادانی و کانایی(جهالت) و جوانی نمایشنامه نوشتم و گاه کارگردانی کردم. تنها چیزی که میتونم درباره خودم بگم اینه که دیوونه زنجیری میهن زیبایم«ایران»هستم...همین و بس...
لوگوی خودم
آتشی که بر پا شد
اوقات شرعی
حضور و غیاب
لینک دوستان
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com