سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آتشی که بر پا شد

نوشته شده توسط:   سوما آریایی  

سه شنبه 85 اسفند 15  1:36 عصر
میگه:«بزن رو دست گریه»،همون که گریونم کرد
منو سپرد به سایه،به هیچی مهمونم کرد
نگفت واسه چی میره...
یهو گذاشت رفتش،زار و پریشونم کرد
همش همش انتظار،حالا شده یا آوار
دلم فدای اون شد،خراب و ویرونم کرد
سوخته ی عشق پاکم،از عاشقی هلاکم
ساحل عشق من شد،قطره ی بارونم کرد
میگه که مث رودم،جاری ام و روونم
خدا قسم ندونست،غرقه ی کارونم کرد
میگه که مثل شبم،تاریکم و سیاهم
اون که با هر نگاهش،ستاره بارونم کرد
نرفته از دل من،لایق قلب من بود
نمیدونم واسه چی،بی سر و سامونم کرد؟
دروغ شده بهونه،تا بگه که نترسید
با دروغی بچگونه،دیده رو جیحونم کرد
این واژه ها بهونن،راوی عشق پاکن
خسته نمیشم از عشق،از اون که مجنونم کرد
حالا یکی بجز من،شده خدای قلبش
خدا پشت و پناهش،خدایا،اون چرا گریونم کرد؟

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
شنبه 103 اردیبهشت 15
امروز:   30 بازدید
دیروز:   14  بازدید
فهرست
پیوندهای روزانه
آشنایی با من
آتشی که بر پا شد
سوما آریایی
پسرکی دیوانه که سالهاست 5 سالشه.مادرم میگه:«بچه...هیچ چیزت به آدمیزاد نرفته...این همه سال پسرمی،ولی انگار که هیچ نمیشناسمت» بگذریم...8 ماهگی به دنیا اومدم،هشت ماهم نبود که راه رفتم و توی 3.5 سالگی هم خوندن و نوشتن رو میدونستم.بهره هوشی ام هم 128 هست.خوشبختانه و یا بدبختانه هیپنوتیزم هم نمیشم. بیشتر زندگیمو خوندم و بیشتر از اون نوشتم.چه داستان،چه چامه(شعر)،چه ترانه،چه ویراستاری و چه ترزبان(ترجمه)...هتا(حتی)زمان نادانی و کانایی(جهالت) و جوانی نمایشنامه نوشتم و گاه کارگردانی کردم. تنها چیزی که میتونم درباره خودم بگم اینه که دیوونه زنجیری میهن زیبایم«ایران»هستم...همین و بس...
لوگوی خودم
آتشی که بر پا شد
اوقات شرعی
حضور و غیاب
لینک دوستان
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com